«ابوحمزهى ثمالى نقل ميكند از حبيببنعمرو كه ميگويد: در آن ساعات آخر، در همان شب بيست و يكم، رفتم ديدن اميرالمؤمنين، ديدم يكى از دختران آن حضرت هم در آنجاست؛ آن دختر اشك ميريخت، من هم گريهام گرفت، بنا كردم گريه كردن؛ مردم هم بيرون اتاق بودند، صداى گريهى اين دختر را كه شنيدند، آنها هم بنا كردند گريه كردن. اميرالمؤمنين چشم باز كرد، گفت: اگر آنچه را كه من مىبينم، شما هم ميديديد، شما هم گريه نميكرديد. عرض كردم يا اميرالمؤمنين مگر شما چه مىبينيد؟ گفت: من ملائكهى خدا را مىبينم، فرشتگان آسمانها را مىبينم، همهى انبياء و مرسلين را مىبينم كه صف كشيدند، به من سلام ميكنند و به من خوشامد ميگويند. و پيغمبر را مىبينم كه پهلوى من نشسته است، اظهار ميكنند كه بيا على جان، زودتر بيا. ميگويد: من اشك ريختم، بعد بلند شدم، هنوز از منزل خارج نشده بودم كه از صداى فرياد خانواده، احساس كردم كه على از دنيا رفت.
صلّى اللَّه عليك يا اميرالمؤمنين، صلّى اللَّه عليك يا اميرالمؤمنين، صلّى اللَّه عليك يا اميرالمؤمنين. نسئلك اللّهمّ و ندعوك باسمك العظيم الاعظم الأعزّ الأجلّ الأكرم يا اللَّه...
پروردگارا! به حق اميرالمؤمنين ما را شيعيان واقعى اميرالمؤمنين قرار بده. پروردگارا! سلوك دنيائى و آخرتى ما را سلوك اميرالمؤمنين قرار بده. پروردگارا! ما را به معناى واقعى كلمه پيرو آن بزرگوار قرار بده. پروردگارا! گرفتارىهاى دنياى اسلام را برطرف كن؛ گرفتارىهاى ملتهاى مسلمان فلسطين، عراق، لبنان، افغانستان، پاكستان و ديگر مناطق اسلامى را برطرف كن. پروردگارا! به فضل و كرمت، گرفتارىهاى ملت ايران را برطرف بفرما. پروردگارا! روز به روز بر عزت اين ملت، بر قدرت اين ملت بيفزا. پروردگارا! وحدت را كه سرمايهى بزرگ ملت ايران است، براى آنها حفظ بفرما. پروردگارا! دستهاى تفرقهافكن را قطع بفرما. پروردگارا! ما را در هر مقامى، در هر رتبهاى كه هستيم، به پايبندى به حق موفق بگردان؛ ما را از ظلم، تعدى، تجاوز به حقوق ديگران محفوظ بدار.» [بیستم شهریورماه 1388]